پرتقال خونی

ساخت وبلاگ
گفت : (( دیگر هرگز مرا نخواهی دید ))خندیدمچه خوش خیال بودهمین الان که استخوان های شکسته ام دارد شعر می شوداو را می بینمساطوری خون آلود در دست داردقلبی را تکّه تکّه می کندصدای رعد و برق می آیدباد شدیدی می وزدشیشه ی پنجره ها می لرزددرها محکم به هم می خورندشاخه گلی دستهایش بین در مانده استمی دوم نجاتش بدهمپرت می شوم وسط باغچشم هایم را باز می کنمفرشته ای دارد پیانو می زندمی شنوی ؟همان آهنگی که دوست داشتیزن ها به همین غمگینی مهربان اندبه همین مردانگی عاشق اندو به همین مظلومیبا شنیدن یک حرفمی میرند...# دنیا غلامیپ .ن :دانلود پرتقال خونی...ادامه مطلب
ما را در سایت پرتقال خونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodorange94a بازدید : 92 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:49

اوّلین شب پس از زلزلهزن به خانه برگشتهبا دیدن هر عکسمی خندد ، می گریدکلمه ای زیر آوار مانده استرادیو روشن استگوینده ی خبر می گوید:« شب را بیرون از منزل سپری کنید »چراغ قوّه را روشن می کندچشمش به حفره ایعبور می کندروستایی ستچند نفر با لباس محلّی دور هم جمع شده اندبه طرفشان می رودجنازه ای را با شال آبی پوشانده اندیکی از اهالی می گوید :« دیشب بعد از پس لرزه پیدایش کردیم »کاغذی توی دستش بودکه رویش نوشته بود«خداحافظ ، برای همیشه ... »برمی گردد ،دیوار آوارهکلمه می گریدو تکّه کاغذی در باد می دود...# دنیا غلامی پرتقال خونی...ادامه مطلب
ما را در سایت پرتقال خونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodorange94a بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:49

غم هزار جمعه در چشمهای دوشنبه نشسته بودبرف پاک کن ها با گریه دست تکان می دادندو سایه ی زنی وسط خیابانودکا می نوشید و بلند می خندیدصفحه را ورق می زنمفصل اوّل کتاب به پایان رسیده استچشم هایم را می بندمباران می آیدآن مرد نمی آیدسرخ ترین ساعت تنهایی ستو بوی بادام سوخته می آیداز مزرعه ای که به آتش کشیده ای ...# دنیا غلامیپ .ن :دانلود پرتقال خونی...ادامه مطلب
ما را در سایت پرتقال خونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodorange94a بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:49

کوهنوردها قلّه ای را که فتح می کنندهنگام برگشتن خوشحال اندامّا رود خسته ای که از  مسیر دریا برگرددتنهایی اش بین سنگریزه ها ترک می خوردبدون تو قوی سپیدم ! برکه قفس استبا این همه هنوز هموقتی ط پرتقال خونی...ادامه مطلب
ما را در سایت پرتقال خونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodorange94a بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 23 شهريور 1399 ساعت: 21:08

دست هایم را گرفتانگشت هایم را یکی یکی بریدروی شان نمک پاشیدو حالا نقطه چینی امکه در آن زنی حامله برای جنین مرده اشناله می کندبه سرگیجه از خوابی غمگینسیگاری روشن می کندتمام شب رادر گورستان دسته جمعی با پرتقال خونی...ادامه مطلب
ما را در سایت پرتقال خونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodorange94a بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 23 شهريور 1399 ساعت: 21:08

حرفی که نبایدزدیدر دلم جنگلی خودسوزی کردبه لابلای دودِ غلیظهیزم شکنیبه مراسم تدفین آمدهبا تبری که از خنده هایش خون می چکدکه خیره شدهبه درختی که نیمِ صورتش سوختهو هنوزدوستت دارد...# دنیا غلامیپ. ن :دان پرتقال خونی...ادامه مطلب
ما را در سایت پرتقال خونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodorange94a بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 23 شهريور 1399 ساعت: 21:08

گوزن

 

 

https://lilit.ir/artworks/46010-web.jpg

تنهایی اش چروک برداشته
مانتوی تک سایز گوشه ی فروشگاه !
طرح گوزنی با شاخ شکسته
و دکمه ای افتاده
از روی سینه اش

فروشنده از کنارش رد می شود
به سمت دیگر خیره می گوید
سلام
این یکی جدیدترین کار ماست...

#دنیا غلامی

پ.ن:

دانلود

پرتقال خونی...
ما را در سایت پرتقال خونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodorange94a بازدید : 151 تاريخ : دوشنبه 1 ارديبهشت 1399 ساعت: 9:38

شب بارانی نمی دانم امروز چندشنبه استساعت چنداستصبح یا عصر ؟!ولی خوب به خاطر دارموقتی رفتی شب بودباران می باریدجنازه ی در تابوت شبیه من بودکه چند نفر بالای سرش پچ پچ می کردند :کرونا نیست !می گویند دلتنگ بودهدلت پرتقال خونی...ادامه مطلب
ما را در سایت پرتقال خونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodorange94a بازدید : 141 تاريخ : دوشنبه 1 ارديبهشت 1399 ساعت: 9:38

بالکن پیرمردِ بالکن روبروییهر غروبساعت ها به جایی دور خیره می شودانگار دارد فیلمی را تماشا می کندکه در آن دختری در حالی کهعقب عقب می رودبا لبخنددست تکان می دهدو کمی بعدچشمک آمبولانسی که ستاره می برد...# دن پرتقال خونی...ادامه مطلب
ما را در سایت پرتقال خونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodorange94a بازدید : 132 تاريخ : سه شنبه 20 اسفند 1398 ساعت: 0:50

<strong>پیانو</strong> دیگران به تو که هیچوقت نبوده ایحسادت می کنندمطمئنّم من از کسی که تو را دارد خوشبخت ترمنگران خاموشی شمع ها نباشهمیشه درتاریکی برایت نوشته امبا همین لقمه های کوچک نان و پنیر هم خوشیمکاغذ را هم تحریم کن پرتقال خونی...ادامه مطلب
ما را در سایت پرتقال خونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodorange94a بازدید : 131 تاريخ : سه شنبه 20 اسفند 1398 ساعت: 0:50